جدول جو
جدول جو

معنی زکی همدانی - جستجوی لغت در جدول جو

زکی همدانی
(زَ کی یِ هََ مَ)
جوانی نامراد و از نعلچی گری مدارا می گذرانیده... و اکثر در اردوی شاه طهماسب صفوی در نزد امراء بوده. از اوست:
به سوی مصر نیامد نسیمی از کنعان
که دامنی نزند آتش زلیخا را...
(از آتشکدۀ آذر).
صاحب مجمع الخواص آرد:... به نعلگری اشتغال دارد و با کسب خود امرارمعاش می کند. باید صاحب همت باشد که به چنین شغل کم سود پر زحمتی راضی شد و به ننگ قطعه و قصیده گذراندن تن در نمیدهد. طبع شعرش خوب است و این ابیات از اوست:
گر دل از عرض نیازم بمرادی نرسد
اینقدر شد که ترا بر سر ناز آوردم...
لب تو کرده چنان عام رسم احیا را
که میدهد به اجل منصب مسیحا را...
رجوع به مجمع الخواص چ خیام پور ص 209 و آتشکدۀ آذر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(زُ یِ هََ مَ)
متشاعری مکثار و مهذار است و در قرن دهم می زیسته. سام میرزا صفوی آرد: ’هر روز نزدیک به هزار بیت می گویدو بخود لازم کرده است که تمام کتب نظم را جواب گوید از جمله شاهنامه که فردوسی در سی سال گفته او در سی روز گفته و در شعر او قافیۀ غلط بسیار است و به جز تخلص در شعر او نازکی نیست و در شعر او همه چیز هست غیر از معنی !’ او راست:
همه پردلان لرزه زن همچو بید
که ناگه یکی شیر پردل رسید
ابر میمنه تاخت مانند پیل
بدستش یکی نیزه مانند بیل (؟)
لغت نامه دهخدا
(بَ یِ هََ مَ)
میرعقیل. از شعرای همدان است. و رجوع به مجمعالخواص ص 87 و قاموس الاعلام ترکی و بزمی در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ یِ هََ)
از شعرا و سادات همدان است. به هندوستان رفت و در آنجا درگذشت. این بیت از اوست:
آب از دل من خورد خدنگش
چون تازه نهال بر لب جوی.
(از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِهََ مَ)
ابن ابی طالب بن عبدالمطلب حسینی همدانی نجفی. وی فقیه و اصولی بود و در حدود سال 1320 هجری قمری درگذشت. او راست: 1- اصول الفقه. 2- تذکرهالنفس فی الاخلاق. 3- کتاب الحساب. (از معجم المؤلفین)
ابن نصرالله همدانی. وی در حدود سال 1270 هجری قمری در همدان متولد شد و به نجف اشرف رفت و در سال 1339 هجری قمری در آنجا درگذشت. او راست: تعلیقه علی الفرائد. (از اعیان الشیعه ج 42 ص 196)
ابن محمد بن علی بن یوسف همدانی. متوفی در سال 786 هجری قمری او راست: 1- اختیارات المنطق فی التصوف. 2- اوراد فتحیه. (از اعیان الشیعۀ عاملی ج 24 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هََمَ)
ابن ابی بکر بن خلیفۀ همدانی حسینی یمانی شافعی. مشهور به ابن ازرق و ملقب به موفق الدین و نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی ازرق شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ هََ مَ)
ابن محمد بن عبدالصمد بن عبدالاحد بن عبدالغالب مصری سخاوی. ملقب به علم الدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علم الدین سخاوی شود
ابن حسین بن احمد بن حسن بن قاسم بن حسن بن علی همدانی. مشهور به فلکی و مکنی به ابوالفضل. رجوع به علی فلکی شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ هََ مَ)
اسمش محسن بیک و در فن علاقه بندی ممتاز اما هرزه گردو بی پروا و غماز بود بحدی که در تبریز عسس کشته و هم در آنجا کشته شد. (از آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 262). صادقی کتابدار گوید: از مردم زادگان همدان و پسر حسن بیگ لنگ درودآبادی است. در فن علاقه بندی سرآمد اقران وامثال بود ولی بی نهایت لوند و ولگرد و بی باک و بدنفس بود... اگرچه عقل نداشت ولی فهمش خوب بود. (از مجمعالخواص ترجمه خیامپور ص 197). ابیات زیر از اوست:
رفتم و اندوه هجران ترا بردم بخاک
تا بدانم بی تو حال خفتگان خاک چیست.
# # #
رفتم از کوی توای خوبه جفا کرده بگو
صرف اوقات به آزار که خواهی کردن.
# # #
هستند بسی کشتنی آغاز زمن کن
ترسم که به تنگ آیی و من زنده بمانم.
و رجوع به الذریعه ج 9 بخش 2 و فرهنگ سخنوران و مآخذ مندرج در آن شود
لغت نامه دهخدا